آیداآیدا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره
علیعلی، تا این لحظه: 19 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

دنیای شیرین علی و آیدا

بدون عنوان

وقتی آیدا چیزی بخواد می گه : مَ مَ مَ یعنی منم می خوام .و بخصوص وقتی علی داره چیزی می خوره می خواد اون هم حتما از خوراکی علی بخوره دیگه خانم کوچولو یاد گرفته چه طوری منظورش را به ما برسونه   علی تو کلاس قرآن، نماز خوندن و وضو گرفتنو یاد گرفته و تا صدای اذان را می شنوه زود وضو میگیره و می ایسته به نماز . نمی دونم تو نماز به خدا چی میگه ولی .. مگه نمی گن ما درون را می نگریم و حال را.. مهم اینه که نماز می خونه و می خواد با خدا ارتباط داشته باشه .و من خیلی از این بابت خوشحالم.   مدتی شده عکس از بچه ها نگرفتم ولی دراسرع وقت عکسهای جدیدشونو می گذارم .     برای علی اسکوتر و اسکیت خریدیم و علی خیلی خوشحا...
27 تير 1391

روزهای خوش تابستون

وقتی آیدا چیزی بخواد می گه : مَ مَ مَ یعنی منم می خوام .و بخصوص وقتی علی داره چیزی می خوره می خواد اون هم حتما از خوراکی علی بخوره دیگه خانم کوچولو یاد گرفته چه طوری منظورش را به ما برسونه علی تو کلاس قرآن، نماز خوندن و وضو گرفتنو یاد گرفته و تا صدای اذان را می شنوه زود وضو میگیره و می ایسته به نماز . نمی دونم تو نماز به خدا چی میگه ولی .. مگه نمی گن ما درون را می نگریم و حال را.. مهم اینه که نماز می خونه و می خواد با خدا ارتباط داشته باشه .و من خیلی از این بابت خوشحالم.   مدتی شده عکس از بچه ها نگرفتم ولی دراسرع وقت عکسهای جدیدشونو می گذارم .     برای علی اسکوتر و اسکیت خریدیم و علی خیلی خوشحاله و البته خیلی صبور چون توی این مدت ...
26 تير 1391

این روزها...

این روزها حسابی سر مامان و بابا شلوغ شده و بچه ها چه قدر عجیب صبورند!   صبح تا ظهر که ما اداره هستیم و علی و آیدا با پرستار آیدا تو خونه اند . البته علی روزهای زوج کلاس قرآن و روزهای فرد کلاس فوتسال داره و  هفته ای یک روز هم می ره استخر . برای خودش برنامه نوشته و زده در اتاقش و خودش خودش را حاضر غایب می کنه.   بعد از ظهر ها هم آیدا می ره خونه پرستارش و با من بای بای می کنه    و علی هم یا با من می آید اداره یا با بابایی بعضی از روزها هم می ره خونه مامان جون بابا یا توی خونه می مونه. البته پیش خودمون بمونه بیشتر دوست داره بیاد اداره من چون حسابی توی حیاط اداره بازی می کنه و کسی کاری به کارش نداره &nb...
26 تير 1391

این روزها بچه ها چه می کنن؟؟؟

ین روزها حسابی سر مامان و بابا شلوغ شده و بچه ها چه قدر عجیب صبورند!   صبح تا ظهر که ما اداره هستیم و علی و آیدا با پرستار آیدا تو خونه اند . البته علی روزهای زوج کلاس قرآن و روزهای فرد کلاس فوتسال داره و  هفته ای یک روز هم می ره استخر . برای خودش برنامه نوشته و زده در اتاقش و خودش خودش را حاضر غایب می کنه.   د از ظهر ها هم آیدا می ره خونه پرستارش و با من بای بای می کنه    و علی هم یا با من می آید اداره یا با بابایی بعضی از روزها هم می ره خونه مامان جون بابا یا توی خونه می مونه. البته پیش خودمون بمونه بیشتر دوست داره بیاد اداره من چون حسابی توی حیاط اداره بازی می کنه و کسی کاری به کارش نداره   ...
26 تير 1391

شیرینکاری های جدید

آیدا تازگی ها نی نای نای یا همون حرکات موزون می کنه.   وقتی بهش می گیم آیدا نا نای کن شروع می کنه به دستاش حرکات موزون می ده... بای بای هم می کنه به خصوص باپرستارش حسابی بای بای می کنه...بزودی عکسهای جدید را می گذارم... بدون شرح ...
20 تير 1391

بازهم بچه های نازنین ما...

علی درپارک یه روز جمعه که هوا عالی بود . رفته روی سرسره ایستاده انگار اورست را فتح کرده... ایدا درحال بازی با خودش و البته رختخواب و هرچی گیرش بیاد...   آیدا ایستاده .......................... این روزها خانوم کوچولو هنرهای جدیدی داره رو می کنه ..   یه روز که از اداره آمدیم برای من که نه برای بابایی یه دفعه و بی مقدمه شروع کرد به دست زدن ... وقتی که بگین آیدا نه نه نه! اونم سرشو تکون می ده یعنی نه.!!!! تازگی هم وقتی بگم الو هرچی دم دستش باشه از نمکدون و کنترل تا عروسک و اگر هیچی هم نباشه دستش رو می بره کنارگوشش و :« آآآآآآآآ......» مثلا داره حرف می زنه   ...
7 تير 1391

ماما... ماما

امروز ۴ /۴ است . امروز واسه این ذوق کردم و اومدم اپ کنم چون دختر نازم از صبح می گه  : "ماما ...ماما...ماما..." وای خدای من این دختره منو می کشه با این دلبری هاش.!!   حدود یک هفته است که دستش را می گیره به مبلها و راه می ره دیگه هیچی از دستش تو خونه امنیت نداره از گلدون و میزهای شیشه دار بگیر تا چاه وسط آشپزخونه!! میزها را که کلا جمع کردم و انبار کردم یه گوشه خونه ... زیر میز تلویزیون هم پتو گذاشتم تا سیمها را نکشه (تاریخ داره دوباره تکرار می شه چون وقتی علی کوچولو بود هم مجبور شده بودم زیر میز تلویزیون بالش فرو کنم ..!!!!) دیگه الان ایدا وسط هال برای خودش حسابی دور می زنه و اگر تو اتاق بره و دستشو به تخت ب...
4 تير 1391

دندان

خیلی وقته وبلاگم رو بروز نکردم . دخملم پسرنازم مامانو ببخشین این روزها خودتون که می بینین خیلی سرم شلوغه .ولی...   خيلي توي اين مدت دختر نازم اذیت شد. علی این قدر برای دندون درآوردن اذیت نشد ولی طفلکی آیدا تب و گلاب بروتون اسهال و استفراغ شدیدی داشت .ولی بالاخره ... روز ۲۳ خرداد ۱۳۹۱ آیداناناز مامان دندان درآورد . یعنی اخر شب داشتم اب می دادم بخوره یه چیزی گفت :تیک.تیک... الهی مامان فدای تیک تیک کردنت . داداش علی و بابایی هم حسابی ذوق کرده بودند و منم هی به زور بهت اب می دادم بخوری تا بگه تیک تیک... وبالاخره بعد از دوروز دو تا دونه برنج خوشگل موشگل درامد . مبارک باشه ارام جونم.......   بزودی تمام عکسهای جدید...
1 تير 1391
1